Web Analytics Made Easy - Statcounter

عصر روز سه‌شنبه مدرسه فوتبالي در شهرک شهيد محلاتي تهران افتتاح شد که نظر بسياري را به خود جلب کرد؛ مدرسه‌اي با نام شهيد ابراهيم هادي و مديريت محمد انصاري، بازيکن بااخلاق پرسپوليس و با هدف تربيت فوتباليست‌هاي اخلاق‌مدار و البته فني. گروه فرهنگی جهان نيوز، دنيا حيدري: در روزهايي که اخبار خوشايندي در خصوص مدارس فوتبال به گوش نمي‌رسد، بازيکن اخلاق‌مدار پرسپوليس تصميم به افتتاح مدرسه فوتبالي مي‌گيرد که قرار نيست در آن تنها فوتبال به بچه‌هاي مردم آموزش داده شود و قرار است در آن با تأکيد به مسائل اخلاقي، کار فرهنگي نيز انجام شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



انصاري براي پياده کردن اهدافش از نام شهيدي استفاده مي‌کند که چند سال قبل از طريق يک کتاب با او آشنا شده و مي‌خواهد با استفاده از نام و خصايص اخلاقي او، گامي بلند در فوتبال ايران بردارد. فوتبالي که سال‌هاست اخلاق را جا گذاشته و بدون آن مي‌تازد!
انصاري در اولين گام سراغ مربي سابق خود، کوليوند مي‌رود؛ مربي که فوتبال و اخلاق را از او آموخته و در اين‌باره مي‌گويد: «پيوند اخلاق و ورزش شايد اين روزها حلقه مفقوده ورزش ما باشد و ايجاد مدرسه فوتبالي در رده سني پايه و به نام شهيد هادي مي‌تواند گشايشي در حل اين مشکل باشد. بايد فضاي ورزش و تفريح را در کودکان و نوجوانان به وجود آورد.

مدرسه فوتبال شهيد ابراهيم هادي اين فرصت را به کودکان و نوجوانان مي‌دهد که علاوه بر ورزش قهرماني، به ورزش پهلواني نيز بپردازند و چه الگويي بهتر از شهيد هادي. بچه‌هاي ما بايد بدانند که شهيد ابراهيم هادي مي‌تواند سرلوحه‌اي براي ورزش پهلواني آنها باشد.

اميدوارم بتوانيم راه او را ادامه دهيم و در مسيرش قدم برداريم. براي استفاده خانواده معظم شهدا از اين مدرسه فوتبال تسهيلات ويژه‌اي در نظر گرفته شده و همچنين کودکان شهداي مدافع حرم به صورت کاملاً رايگان مي‌توانند در مدرسه فوتبال شهيد هادي ثبت‌نام کنند.»

در حالي که اين روزها شاهد رشد قارچ‌گونه مدارس فوتبال با نام بازيکنان مشهور و شناخته شده‌ايم، اما حالا شاهد نوع مديريت ديگري هستيم، انصاري خود قرار است مديريت اين مدرسه فوتبال را که هنوز فعاليتش را شروع نکرده خاص شده، به عهده بگيرد.

او حتي براي آموزش نيز از کوليوند، مربي سابق خود که مي‌گويد اخلاق را نيز در کنار فوتبال از او ياد گرفته، استفاده مي‌کند؛ مربي که مي‌گويد قصد ورود به مدارس فوتبال را نداشت. تجربه‌اي که هرگز علاقه‌اي به داشتن آن نداشته، اما نتوانسته به شاگردش نه بگويد.

کوليوند در گفت‌وگو با «جوان» در اين باره بيشتر توضيح مي‌دهد: «يک روز محمد آمد و گفت که مي‌خواهد مدرسه فوتبال راه بيندازد، گفتم تمايلي به اين کارها ندارم، تأکيد کرد که کمکش کنم، گفت مي‌خواهم مدرسه‌اي باز کنم که فقط به فوتبال نمي‌پردازد، مي‌خواهم به مسائل فرهنگي نيز توجه کنم و حتي گفت که قصد دارد از چند روحاني براي آموزش مسائل فرهنگي استفاده کند. قبول کردم مسائل فني را به دست بگيرم. براي من اخلاق در زمين خيلي مهم است.

من فوتبال آموزش مي‌دهم، اما به مسائل اخلاقي هم تأکيد دارم اما مي‌دانم که اول خودم بايد به آنچه که قرار است ياد بدهم، عمل کنم. تيم‌هاي من هميشه کمترين کارت زرد را مي‌گيرند. قرار نيست يکسري بازيکن تربيت کنيم که فقط بااخلاق باشند و فوتبال ندانند. مي‌خواهيم بازيکنان فني و اخلاق‌مداري تربيت کنيم که همه چيز را در کنار هم داشته باشند. هم بار فني و هم احترام به حريف، داور، مربي، بزرگ‌تر و حتي مردم و اميدوارم موفق باشيم.»

خودش هم با اطرافيانش تفاوت‌هاي زيادي دارد. کمتر پيش مي‌آيد که فوتباليستي بعد از رسيدن به پيراهن تيم ملي يا يکي از تيم‌هاي مطرح پايتخت، تغييرات قابل توجهي نداشته باشد. از سر و شکل و ظاهر گرفته تا تيپ و نوع اتومبيل و حتي برخوردهايش.

محمد انصاري اما تفاوت را به گونه‌اي ديگر معنا کرد. جواني که هنوز اعتقاداتش برايش حرف اول را مي‌زند. اين را نه فقط از ظاهر او بلکه رفتار و حتي تصميماتي که مي‌گيرد مي‌توان به خوبي دريافت. صفحه اينستاگرامش را اگر ببينيد، بدون شک تعجب مي‌کنيد که اينها پست‌هاي يک فوتباليست باشد، اما تفکرات او متفاوت از سايرين است. تفکري که اين‌بار پا را فراتر گذاشته و مي‌خواهد دست نونهالاني که رؤياي فوتباليست شدن را دارند، بگيرد.

افتتاح مدرسه فوتبال شهيد هادي، مي‌تواند گامي بلند در راستاي بازگشت اخلاق به فوتبال باشد. همان اخلاقي که حسين کلاني مي‌گويد به فوتباليست‌هاي امروز ياد داده نشده و نمي‌شود و حالا انصاري قصد آن را دارد. اين را از نامي که براي مدرسه فوتبالش گذاشته مي‌توان فهميد.

وام گرفتن نام شهيدي که چند سال پيش با خواندن کتاب زندگينامه‌اش، چنان مجذوب او و مرامش شد که حالا مي‌خواهد دينش را به او و امثال او ادا کند، آن هم با زنده نگه داشتن هرچه بيشتر نام او والبته ياد دادن مرام و معرفتش به نونهالان و جواناني که نه فقط آينده فوتبال، که آينده اين کشور پهناورند.

هنوز هم براي بسياري «داش ابرام» است. براي آنهايي که انگار نه انگار 36 سال از آخرين روزهايي که در کوچه و پس‌کوچه‌هاي تهران قدم زده مي‌گذرد و هنوز به گونه‌اي از او سخن مي‌گويند که گويي هنوز نفس مي‌کشد.

بسياري اما او را از روي سطر‌هاي کتاب «سلام بر ابراهيم» عمادي مي‌شناسند، اما هر دو گروه، هنوز هم گير مرام و معرفتش هستند. مرامي که تقريباً شش سال پيش بود که پسر محجوب پرسپوليس را نمک‌گير خود کرد و او را به جايي رساند که حالا مي‌خواهد دينش را به او و کشورش، ‌با تربيت نونهالان فوتباليستي ادا کند که مي‌توانند ستاره‌هاي آينده فوتبال اين مرز و بوم يا پهلوانان نامدار آن باشند.

*فوتبال پاک «محمد انصاري»‌ها را مي‌خواهد
در همین حال،سعيد احمديان نیز طی یادداشتی در روزنام جوان نوشت:در فوتبالي که از سر و کول آن بي‌اخلاقي و هزار اتفاق ريز و درشت ضدفرهنگي بالا مي‌رود، بايد قدر فوتباليست‌هايي مانند محمد انصاري را بيشتر از هميشه دانست؛ بازيکني که مي‌آيد و يک مدرسه فوتبال را با نام يک شهيد افتتاح مي‌کند و هدفش را تربيت بازيکنان مؤمن و اخلاق‌مدار عنوان مي‌کند. محمد انصاري‌ها و حرکت‌هايي از اين دست گمشده اين روزهاي فوتبال ايران هستند، فوتبالي که در چند سال اخير با قراردادهاي ميلياردي و بي‌ضابطه‌اي که از جيب بيت‌المال بسته مي‌شود، با سرعتي باور نکردني به سمت سقوط اخلاقي در حال حرکت است و متوليان و تصميم‌گيرندگان اين ورزش هم تماشاگر اين اتفاق هستند و تلاشي براي جلوگيري از انحطاطي که فوتبال ايران را دربر گرفته، انجام نمي‌دهند. هرچند برخي از آنها هم در رسيدن فوتبال به شرايط اخلاقي اسفباري که اين روزها دارد، دستي بر آتش دارند! در اين شرايط بايد محمد انصاري و مدرسه فوتبالي را که به نام شهيد مزين شده، پاسداشت و براي تکرار حرکت‌هاي از اين دست تلاش کرد تا روزگار فوتبال بيشتر از اين سياه‌تر نشود، فوتبالي که بازيکنان آن الگوهاي خيلي از نوجوانان و جوانان هستند، اما بازيکنان آن پرونده‌هاي پربار از فساد در راهروهاي دادگاه‌ها و کلانتري‌ها دارند، فوتباليست‌هايي که درس بزرگي و اخلاق را از مربيان و مديران نگرفته‌اند و وقتي با يک قرارداد ميلياردي روبه‌رو مي‌شوند و حساب بانکي‌شان پر از پول مي‌شود، تنها چيزي كه از آنها باقي نمي‌ماند اخلاق و پشت نکردن به فرهنگ و اعتقاداتي است که با آن بزرگ شده‌اند. ورزش فوتبال پر مي‌شود از بداخلاقي‌ها و فسادي كه در بين بازيکنان، مربيان و مديران بيداد مي‌کند و بازيکناني مانند محمد انصاري در چنين فوتبالي آنقدر ناياب مي‌شوند که در هياهوهاي ستاره‌هاي پوشالي فوتبال که در شبکه‌هاي اجتماعي به دنبال لايک خريدن جنس مخالف هستند و غرق در فساد، گم مي‌شود.

در چنين فوتبالي شايد عجيب است بازيکناني مانند محمد انصاري رشد کنند و برخلاف اکثريت جامعه فوتبال، نمونه‌اي از اخلاق و فرهنگ ديني کشورمان باشند و رسيدن به شهرت و پول نتوانسته باشد آنها را از اعتقاداتي که دارند، دور کند.

مدرسه فوتبالي را تأسيس مي‌کند تا نونهالان و نوجواناني که تازه مي‌خواهند فوتبال را شروع کنند، علاوه بر فراگرفتن درس فوتبال، از نظر اخلاقي و فرهنگي هم همان بازيکناني شوند که «محمد انصاري»‌هاي آينده فوتبال باشند.
حرکت مدافع پرسپوليس خودجوش و از جنس دغدغه‌هايش است، اما در اين بين نبايد از نقش فدراسيون فوتبال و وزارت ورزش و البته باشگاه‌ها گذشت که دست روي دست گذاشته‌اند و با فراموشي کار فرهنگي، زمينه‌ساز انحطاط تدريجي فوتبال شده‌اند.

شايد بتوان در نگاه بدبينانه گفت که مديران اين فوتبال اعتقادي به کار فرهنگي و اخلاقي ندارند، مسئله‌اي که سبب شده مديران و مربيان اين فوتبال که بايد سازنده و مهار‌کننده بي‌اخلاقي‌ها باشند، نام خودشان در بين متهمان پرونده‌هاي مختلف فسادهاي اخلاقي و اقتصادي ديده مي‌شود، پرونده قطوري که مجلس گذشته دو سال براي جمع کردن آن وقت گذاشت و هزاران ادله و مدرک جور کرد، اما اهمال دستگاه‌هاي نظارتي و قضايي براي برخورد با متهمان پرونده فساد در فوتبال کار را به جايي رسانده تا امروز فوتبال با مکيدن سالانه چندصد ميليارد تومان و گردش مالي که به هزار ميليارد مي‌رسد، بيشتر از قبل غرق در فساد شود. حالا وقتي «محمد انصاري»‌ها در اين فوتبال انگشت‌شمار باشند و در اقليت، آن وقت است که صداي بازيکنان، مديران و مربياني که فسادشان در فوتبال بيداد مي‌کند، بلندتر است و همين سبب مي‌شود فوتبال هر روز که مي‌گذرد از اخلاق و فرهنگ و مسائل اعتقادي تهي‌تر شود و فساد اخلاقي و اقتصادي در مقابل گسترش پيدا کند.

فوتبال اين روزها کمتر مديري در فدراسيون و باشگاه‌ها به خودش مي‌بيند که دغدغه و درد مسائل اعتقادي و اخلاقي داشته باشد و براي سالم‌سازي فضاي فوتبال آستين‌هايش را بالا بزند.

براي بازگشت اخلاق و فرهنگ، فوتبال به بازيکنان، مربيان و مديراني از جنس محمد انصاري احتياج دارد، کساني که به ترويج اخلاق و معنويات که مي‌تواند باطل‌کننده سحر فساد اين روزهاي فوتبال باشد، اعتقاد قلبي و عملي داشته باشند. با حضور مديراني از جنس «محمد انصاري»‌ در رأس اين ورزش مي‌توان اميد داشت تا لکه‌هاي سياه فوتبال که روز به روز بيشتر مي‌شود، از دامن اين ورزش پاک شود.

منبع: جهان نيوز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.jahannews.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «جهان نيوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۹۲۹۷۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه

چه می‌شود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده می‌شود و خوب می‌فروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتاب‌ها در رویدادهای این‌چنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمی‌گردد.

به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتاب‌های ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشان‌مان می‌دهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه می‌شویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و به‌ظاهر همه کنش و واکنش‌هایش زمینی‌اند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آن‌ها مواجه می‌شود، فضایل اخلاقی‌اش را نیز بروز می‌دهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمی‌آورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت می‌کند.

می‌خوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف می‌کرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می‌رفت و دوستانش را صدا می‌کرد. یکی‌یکی آن‌ها را می‌آورد و می‌گفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد می‌کرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی‌صدا می‌خندید. وقتی ابراهیم می‌نشست، جعفر می‌رفت و نفر بعدی را می‌آورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می‌رسه!

راوی می‌افزاید: آخر شب می‌خواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچه‌های سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیاده‌رو و ایستادم. دوتایی داشتیم می‌خندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه می‌گفت کسی اهمیت نمی‌داد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرت‌خواهی کرد و به بچه‌های گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچه‌های گروه، با خجالت از ایشان معذرت‌خواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحه‌اش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیاده‌رو ایستاده و شدید می‌خندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخم‌های جعفر باز شد. او هم خنده‌اش گرفت. خدا را شکر با خنده همه‌چیز تمام شد.

شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت

کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروش‌های نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت می‌کند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمان‌های آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدم‌ها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی می‌کردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیبایی‌ها و خوبی‌ها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر می‌کند، لحن صمیمی و ساده‌ای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواه‌ناخواه خواننده را متأثر می‌کند و به درون روایت می‌برد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.

در جایی از کتاب، از قول مادرش می‌خوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد، اسمش را عوض کرد. می‌گفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچه‌ها را به دل می‌کشیدم؛ اما وقتی به دنیا می‌آمدند، ساکت می‌نشستم و نگاه می‌کردم تا مادرم و جعفر روی آن‌ها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمی‌خواست میترا باشد. دوست داشت همه‌جوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. می‌خواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.

همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگی‌اش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور می‌شود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، به‌اندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبه‌رو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت می‌کند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر می‌کردیم خیلی زود تمام می‌شود. به خیالمان هم نمی‌رسید که هی جوان‌ها بروند و برنگردند، مردها سایه‌شان از سر زن و بچه‌هایشان کم شود و زن‌ها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچه‌های‌شان را دست‌تنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان می‌رسید، پشت کامیون‌ها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگی‌مان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغض‌مان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»

حرف‌های مادر، خواننده را نه فقط درگیر می‌کند، که تکان می‌دهد. خاطراتش را می‌خوانیم و در بخش‌هایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه می‌شویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: مامان جان! می‌دونید شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟ نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه امامش باشد.»

دیگر خبرها

  • مربی استقلال به کمیته اخلاق احضار شد
  • احضار اخلاقی هاشمی‌نسب برای ناسزا به پرسپولیس
  • احضار مهدی هاشمی‌ نسب به کمیته اخلاق
  • احضار هاشمی‌نسب به کمیته اخلاق
  • هاشمی نسب به کمیته اخلاق احضار شد
  • حسرت بزرگ سردار؛ وقتی کارلوس کی‌روش گفت: تعویض؛ خودم داوطلبانه قبول کردم
  • ابراهیم پشت‌کوهی با «مکبث زار» به آلمان می‌رود
  • ادعای عجیب مورایس درباره لیست تیم ملی فوتبال + جداول
  • الزام سامان دادن یک نظام فراگیر اسلامی برای کنار زدن نظام سلطه
  • پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه